۱۳۸۹ مرداد ۲, شنبه

حکایت من، تکرار لحظات بی شمار تنهاییه که زیر غبار کار سنگین و درس گم می شه. و سعی خودآگاه به این گم ماندنش، روبرو نشدن با خودم، مسکوت گذاشتنش.
تا اطلاع ثانوی، غم ها و غرورها را چال می کنیم. امید که درخت چال شده ها ، بایوباب از خاک در نیاید.