گاهی یه گریه جانانه بهتر از هزار تا مسکن حال آدم رو خوب می کنه.
۱۳۸۹ آبان ۲۸, جمعه
۱۳۸۹ مرداد ۲, شنبه
۱۳۸۹ خرداد ۳۱, دوشنبه
بعضی حرفها را نمیشود زد، بعضی دردها فقط برای خموشانه خوردن، برای آرام با بغض خفه کردن ساخته شدهاند. این وسط میماند نصیب ما از این مقدار از حرفها/دردها.
اینکه همه دارند همه این حرفها/دردها را چرند است. برای آن کسیست که میپندارد سهم آدمها از دنیا عادلانه تقسیم شده است!
اینکه نصیب ما چرا اینقدر است نیز خودش دردی است.
اینکه همه دارند همه این حرفها/دردها را چرند است. برای آن کسیست که میپندارد سهم آدمها از دنیا عادلانه تقسیم شده است!
اینکه نصیب ما چرا اینقدر است نیز خودش دردی است.
۱۳۸۹ خرداد ۴, سهشنبه
۱۳۸۸ بهمن ۱۷, شنبه
یکی از خوشبختیهای کشف شده در طول این مدت آشپزیه. کلی آشپزی کردم! کلی چیز بلد بودم، کلی هم یاد گرفتم. بدون دستورالعمل. همهاش از روی گفتههایی که مامان وقتی آشپزی میکرد و من کنارش بودم برایم گفته بود. همه چیز را عالی گفته بود. آشپزی بیشتر از آنکه دانستن دستورالعمل ها باشد، دانستن این است که کدام ادویه با غذا چکار میکند، کی میکند و چطور میکند.« زردچوبه را اول تفت دادن باید به پیاز و گوشتت بزنی تا هم بوی گوشتت بگیرد، هم تندی بوی خودش برود»، «لیموترش تازه گوشت مرغ را سفت میکند، ۲ دقیقه ماندن به برداشتن بریز» را مامان از ورای تجربهاش میگوید.
لوبیا پلو، خورشت بادمجان، میرزا قاسمی، زرشکپلو مرغ، خورشت اسفناج، تره سیبزمینی، تره سبزی، سوپ سبزی، کباب تابهیی و استیک و عدسی را خیلی خوب درست میکنم.
ماکارونی و انواع مرغ پخته و ماهی سرخ کرده و انواع املت هم از دم دستیهاست. اگر دکتری گرفتیم و چیزی نشدیم، رستوران باز میکنیم تهش!
هنوز چیزی برای خرد کردن گردو ندارم، وگرنه فسنجان و بادمجان گوده رو هم بلدم:دی.
پینوشت: در اینجا به دلیل درک موهبت عظیم گرسنه نماندن، از مامان یک دنیا قدردانی میکنیم. این هم یک مثال همارز دیگر با آن ضربالمثل گرسنه و ماهی و ماهیگیریست: اگر بچه گرسنه است، میتوان به او غذا داد، اما فردا(بعد از رفتن به خانه خودش) گرسنه میماند، پس بهتر است به او آشپزی یاد داد.
لوبیا پلو، خورشت بادمجان، میرزا قاسمی، زرشکپلو مرغ، خورشت اسفناج، تره سیبزمینی، تره سبزی، سوپ سبزی، کباب تابهیی و استیک و عدسی را خیلی خوب درست میکنم.
ماکارونی و انواع مرغ پخته و ماهی سرخ کرده و انواع املت هم از دم دستیهاست. اگر دکتری گرفتیم و چیزی نشدیم، رستوران باز میکنیم تهش!
هنوز چیزی برای خرد کردن گردو ندارم، وگرنه فسنجان و بادمجان گوده رو هم بلدم:دی.
پینوشت: در اینجا به دلیل درک موهبت عظیم گرسنه نماندن، از مامان یک دنیا قدردانی میکنیم. این هم یک مثال همارز دیگر با آن ضربالمثل گرسنه و ماهی و ماهیگیریست: اگر بچه گرسنه است، میتوان به او غذا داد، اما فردا(بعد از رفتن به خانه خودش) گرسنه میماند، پس بهتر است به او آشپزی یاد داد.
۱۳۸۸ بهمن ۱۳, سهشنبه
اول ناله بود، دوم لبخند
دوم لبخندی به پهنای تمام صورت، از عمق دل و شاد. من بیشتر از آنکه تحملش را داشته باشم خوشبخت شدهام. توی تنهایی نمیتوانم از احساس عمیق خوشبختی لبخند نزنم. عاشق شدهام، عاشق موجودی که عمیقاً برایم محترم است. وجودش سنگینی حضور دارد. حضورش، نگاهش،صدایش طوریست که آدمی حس میکند باید برتر و والاتر از خودش باشد تا ارزش او را داشته باشد. همین من را عوض کرده است. امید را، شور زندگی را به من بازگردانده است. من برای زندگیام، برای با او بودن، ارزشش را داشتن، سخت تلاش میکنم. زندگیام منظم، بدون افسردگی و خوب پیش میرود. مرا دوباره متولد کرده است: این بار بدون اکثر خرابیهای پیشین. سرسپرده، دیوانه، سرمست، خرم و شادم.
کمی توی این شرایط ایران احساس گناه دارد اینطور بودن، ولی کاریش نمیشود کرد.
دوم لبخندی به پهنای تمام صورت، از عمق دل و شاد. من بیشتر از آنکه تحملش را داشته باشم خوشبخت شدهام. توی تنهایی نمیتوانم از احساس عمیق خوشبختی لبخند نزنم. عاشق شدهام، عاشق موجودی که عمیقاً برایم محترم است. وجودش سنگینی حضور دارد. حضورش، نگاهش،صدایش طوریست که آدمی حس میکند باید برتر و والاتر از خودش باشد تا ارزش او را داشته باشد. همین من را عوض کرده است. امید را، شور زندگی را به من بازگردانده است. من برای زندگیام، برای با او بودن، ارزشش را داشتن، سخت تلاش میکنم. زندگیام منظم، بدون افسردگی و خوب پیش میرود. مرا دوباره متولد کرده است: این بار بدون اکثر خرابیهای پیشین. سرسپرده، دیوانه، سرمست، خرم و شادم.
کمی توی این شرایط ایران احساس گناه دارد اینطور بودن، ولی کاریش نمیشود کرد.
خیلی باید گفت و نوشت تا آنطور که میخواهم روایت مهاجرت، روایتی به تام تعریف شده باشد. سعی میکنم کوتاه و مکرر باشند.
اول حدیث گوگلریدر و فیلمها و خبرها و فیسبوک و صدای نگران پشت تلفن است. که چطور باید قدم عنوان خبرها را پایید تا مگر خبر مرگی، شکنجهیی، حبسی. فیلم له کردن صورت کسی، چاقو زدن عزیزان مردمانت، کوباندن توی سر بیگناهی. اینها همراه آرزوی بودن بین مردمی که سعی دارند زندگیهاشان را، خوشیهاشان را، طریق فکر کردنشان را، صدایشان را پس بگیرند.
چرا اینجایم و آنجا نیستم؟! من خواهان ۲۴ سال زندگی ربوده شده خودم نیستم؟!
اول حدیث گوگلریدر و فیلمها و خبرها و فیسبوک و صدای نگران پشت تلفن است. که چطور باید قدم عنوان خبرها را پایید تا مگر خبر مرگی، شکنجهیی، حبسی. فیلم له کردن صورت کسی، چاقو زدن عزیزان مردمانت، کوباندن توی سر بیگناهی. اینها همراه آرزوی بودن بین مردمی که سعی دارند زندگیهاشان را، خوشیهاشان را، طریق فکر کردنشان را، صدایشان را پس بگیرند.
چرا اینجایم و آنجا نیستم؟! من خواهان ۲۴ سال زندگی ربوده شده خودم نیستم؟!
اشتراک در:
پستها (Atom)