خب هر چه باشد، ماده اولیه یک بلاگر روزمرگیهای مزخرفش است!:
نشستهام خانه و کتاب میخوانم، کمی دم گوش مادرک بودن این اواخر خوشتر است. بعضا آشپزی میکنم و به طریقی که قرار است چیزها رخ بدهند، بعد یا حین رفتن من، فکر میکنم.
برای رفتن بیرون اینرسی زیاد دارم. توی همه دوستهای دم دست و دوردست و آشناها، یک چرای بزرگ هست، یا شاید فکر میکنم که هست، چرایی، یه چیزی تو این مایهها :
اگر این که نزدیک بوده برود، درد خواهد داشت اگر برود و این نزدیکی حفظ شده باشد، از کمی دورتر بیناله دست میتوان تکان داد. اینی که نزدیک نیست، دیگر چه ارزشی نزدیک شدنش میتواند داشته باشد؟ روی دیگران وقتمان را بگذاریم!
تنها جایی که بی دغدغه پاسخ به این چراها سر میکنم و خوش میگذرد پیش مادرک و خاله است.
پینوشت: میان سردرگمی و عصیان این چند روز:
این اجرای «کیت نش» از ترانه نوجوانی فلورسنتی «میمونهای قطبی» برای خودش پیش من جایی باز کرده است.
نشستهام خانه و کتاب میخوانم، کمی دم گوش مادرک بودن این اواخر خوشتر است. بعضا آشپزی میکنم و به طریقی که قرار است چیزها رخ بدهند، بعد یا حین رفتن من، فکر میکنم.
برای رفتن بیرون اینرسی زیاد دارم. توی همه دوستهای دم دست و دوردست و آشناها، یک چرای بزرگ هست، یا شاید فکر میکنم که هست، چرایی، یه چیزی تو این مایهها :
اگر این که نزدیک بوده برود، درد خواهد داشت اگر برود و این نزدیکی حفظ شده باشد، از کمی دورتر بیناله دست میتوان تکان داد. اینی که نزدیک نیست، دیگر چه ارزشی نزدیک شدنش میتواند داشته باشد؟ روی دیگران وقتمان را بگذاریم!
تنها جایی که بی دغدغه پاسخ به این چراها سر میکنم و خوش میگذرد پیش مادرک و خاله است.
پینوشت: میان سردرگمی و عصیان این چند روز:
این اجرای «کیت نش» از ترانه نوجوانی فلورسنتی «میمونهای قطبی» برای خودش پیش من جایی باز کرده است.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر